خلاصه کتاب:
دختری ساده… بی ریا دارای خانواده ای با وضع مالی متوسط تنها امیدش به بوتیکی است که در ان مشغول به کار است… اما با اتش گرفتن یک باره ی پاساژ بوتیک از بین می رود… لوکیشن: تهران سال: ۱۳۹۶
خلاصه کتاب:
سایه، به صورت اتفاقی شاهد قتل یک دختر جوون میشه. میخواد خودش رو بیتفاوت نشون بده و از خطر دور بمونه اما طاقت نمیاره و به ادارهی پلیس میره تا دیده هاشو گزارش بده. غافل از اینکه چیز مهمی رو پیش قاتل جا گذاشته نشونهای که مثل یه آدرس دقیق، قاتل رو بهش میرسونه …
خلاصه کتاب:
همه چیز از روزی شروع میشود که لنایِ سیزده ساله، به خانه میآید و مادرش را غرق در خون میبیند! آلت قتاله اما در دست کسی است که لنا به او میگوید “پدر!” قصه از یک قتل خانوادگی شروع میشود و امتداد آن میرسد به عمارت حاج راشد فلاح که دیوارهایش بوی خون میدهند و زندگیِ سرایداری، کنار کسانی که همخون لنا هستند و در عین حال، دور و غریباند. فردین تنها کسیست که به دخترک پر از ترسِ داستان نزدیک میشود اما یک داغ روی پیشانیِ لناست او دختر یک قاتلاست…
خلاصه کتاب:
با بوی دود سیگاری که تو بینیم میپیچه سرمو آروم میچرخونم و نگاهش میکنم…خبری از اون ارسلان همیشه منظم و شیک پوش نیست اون مردی که باحالی به هم ریخته و لباسای چروکی که تو تنشه و معلومه هر چی دم دستش بوده پوشیده و اومده هیچ شباهتی به دامادی که مامان بین فامیل و آشنا پزشو میداد نداره…چنگی بین موهای آشفته خرمایی رنگش میزنه سرشو بالا میگیره تا نگاهم کنه که باهم چشم تو چشم میشیم …
خلاصه کتاب:
ترنتون مدوکس پادشاه دانشگاه ایالتی شرقی بود و قبل از آونکه حتی از دبیرستان هم فارغ التحصیل بشه ، با زنای دانشگاهی قرار میزاشت. دوستاش می خواستن جای او باشن، و زنا می خواستن اونو رام کنن ، اما بعد از یه سانحه غم انگیز دنیاش وارونه شد، ترنتون از دانشکده بیرون آمده بود تا با احساس گناه خردکنندهاش، دست و پنجه نرم کنه. هجده ماه بعد، ترنتون با پدر بیوهاش زندگی می کنه و تمام وقت توی یه سالن خالکوبی محلی کار می کنه تا توی پرداخت صورتحسابها کمک کنه. درست وقتی که فکر می کنه زندگی اش به حالت عادی برگشته، متوجه میشه که…
خلاصه کتاب:
منصور و شیرین زندگی جالبی ندارند. پر از کشمکش و سردی، تنها دلخوشی شیرین دخترشان شادی است و تنها ریسمانی که اون را در این زندگی نگه داشته است ولی برای منصور اینطور نیست، بالاخره تصمیم به جدایی می گیرند ولی چیزها انطور که شیرین می خواهد پیش نمی رود…
خلاصه کتاب:
ما یه گروهیم، یه باند. ما تشکیل شدیم از ۵ عضو. ما گورکنیم، گورکن اسم ماست. گورکن ها به زور به ۹۰ سانت میرسن، اما باهمین جثه کوچیکشون از خانوادهشون با سرسختی محافظت میکنن، حتی در مقابل حیوونایی که از خودشون بزرگترن. گورکن ها برای خانوادشون هر کاری میکنن. درست مثل ما، ما بی دلیل گورکن نشدیم.
خلاصه کتاب:
داستان دختری خوشگذرون بی خیال از دنیا حتی اطرافیان خود… تنها برای خروج از ایران درس می خواند، پدرش قول داده اگر مدرکش را بگیرد او را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بفرستد اما خودش می داند که به هر دلیلی غیر از ادامه تحصیل می خواهد از ایران خارج شود. او فارغ از دنیا همراه با پسری عیاش که دل در گروش دارد مشغول صحبت است که ناگهان….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ملایر بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.