خلاصه کتاب:
سرگذشت عشق دخترعمو و پسرعموست، باور و خزر باور مردی آرام وصبور، مهربان و حامی، خزر دختری سرزنده وشیطون، روزی که قرار بود این دو نفر بهم برسن یه طوفان باعث جداییشون میشه طوفان تهمت ناروا که باعث جدایی ده ساله این دو دلداده میشه، الان بعداز ده سال خزر برگشته تا این فاصله رو برداره…
خلاصه کتاب:
صدای موجِ دریا دنیایم را پر می کرد و خون می دوید در آبِ تیره ی ساحلِ گرگ و میشِ صبح! صدای قهقهه های آتشینش میان طوفانِ زندگی ام، میان رعد و برق و میانِ موج های تیره می پیچید و محو می شد و زیر هجوم باران و مه و طوفان، گُمَش می کردم. شقیقه هایم تیر می کشیدند. با بِهت به هر طرف نگاه می کردم و قهقهه دور سرم می چرخید. دور خودم می چرخیدم. ماسه های سرد از زیر انگشتان داغِ پاهایم می گریختند …
خلاصه کتاب:
کامیار مرد اتو کشیدهای که وسواسش اولین چیزی هست که ازش به یاد میارن! ناف بریدهی دخترعموش هست که هیچ علاقهای نسبت بهش احساس نمیکنه، کیمیای عاشق! اما در این بین که کامیار سعی در وقف دادن خودش با شرایط و کیمیا داره، اتفاقی میافته که همهچیز رو متوقف میکنه... البته در درونش! این اتفاق، نمیتونه یک دختر دوستداشتنی باشه؟!
خلاصه کتاب:
متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره… انسان نیست… بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره… مایک حتی با هم نوعان خودش هم فرق داره… تفاوتی عجیب و شوم. چیزی که…
نام کتاب: شکارچیان مخفی جلد اول مجموعه دو جلدی گرگ زاده الن
خلاصه کتاب:
من الویزه بریجرتون هستم مامان تو میگی من باید از یه پسر خوشم بیا اما من میگم هرگز هرگز هرگززز!!! اونم با سه تا علامت تعجب!!! کاملاً مطمئنم که هیچ وقت ازدواج نمی کنم. اگه اون بیرون کسی مال من بود فکر نمی کنی تا الان پیداش کرده بودم؟ اما با دیدار آقای فیلیپ فهمیدم ک… این آخرین فرصت منه. سرنوشت رو با دو دستم چسبیدم… و دوراندیشی رو دادم به باد هوا آقای فیلیپ، لطفا لطفاً تموم اون چیزهایی باش که تصور کرده بودم هستی. چون اگه همون مرد باشی که نامه هات ادعا دارن، فکر کنم بتونم عاشقت بشم…
خلاصه کتاب:
گیسو دختری که پدرو مادرشو ازدست میده با دزدی روز خودشو شب میکنه و با گندم خواهر ۹ ساله اش زندگی میکنه… پدرو مادر گیسو که توی تصادف فوت میکنن و ازقضا مقصر شناخته میشن… داریوش که پسرشو دراثر این تصادف از دست داده گیسو رو پیدا میکنه و ازش یا دیه میخواد یا گندم رو… توی این گیرو دار زندگیش، با امیر سام روبه رو میشه و مشکلاتش دوبرابر میشن…
خلاصه کتاب:
قلبم درد میکرد، من امشب دوبار شکستم… یک بار برای رادین شکستم و یکبار برای آرادم! اما درد خودم رو فراموش کرده بودم، چون آراد مهم ترین شخص زندگیم بود حتی از خودم مهمتر. بغض کردم، آخ که من چقدر احمقم! کاش وقتی که میدونستم یکی دیگه رو دوست دارم هیچوقت به آیهان امید واهی نمیدادم…! بغضم رو پس زدم و با صدایی که به زور به گوش خودم هم میرسید، گفتم: – آیهان ما نمیتونیم ادامه بدیم! یعنی…چطور بگم….ما امتحان کردیم! ولی نشد… نتونستیم!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ملایر بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.