خلاصه کتاب:
سرگذشت عشق دخترعمو و پسرعموست، باور و خزر باور مردی آرام وصبور، مهربان و حامی، خزر دختری سرزنده وشیطون، روزی که قرار بود این دو نفر بهم برسن یه طوفان باعث جداییشون میشه طوفان تهمت ناروا که باعث جدایی ده ساله این دو دلداده میشه، الان بعداز ده سال خزر برگشته تا این فاصله رو برداره…
خلاصه کتاب:
کهزاد فوتبالیست مشهور با یه گذشته مرموز که فقط حنا خبرنگار سمج تونسته باهاش مصاحبه کنه. این بین اتفاقاتی رخ میده که مجبور میشن صیغه کنند اما مگه میشه دختر و پسر کنار هم باشن و هیچ اتفاقی رخ نده…
خلاصه کتاب:
منصور خانزاده مردی سی و دو ساله از یک خانوادهی متمول و صاحب رستورانهای زنجیرهای نارنج، عاشق سرسخت دختردایی خود به نام پریساست. دقیقا دو هفته مانده تا مراسم عقدشان پریسا طی اتفاقی به کما میرود و سپس دچار مرگ مغزی میشود. خانوادهی پریسا اعضای بدنش را اهدا میکنند و در این میان منصور چون دیوانهای به دنبال شخصی میگردد که قلب عشقش در سینهی او میتپد! و در این مسیر به دختری ساده و مهربان به نام هیوا دلدار برمیخورد و…
خلاصه کتاب:
پگاه دختری که پدرش توی زندانه و مادرش به بهانه رضایت گرفتن با برادر مقتول ازدواج کرده، در این بین پگاه برای فرار از مشکلات زندگیش به مجازی پناه میبره و یکی از شاخ های مجازی میشه و…
خلاصه کتاب:
دریا در خانواده ای مذهبی، با تهمت برادرش و فشار خانوادهش برای ازدواج مجبور به فرار میشه... فرار با مردی که هیچ شناختی ازش نداره و نمی دونه آخر راه به کجا ختم می شه... راهی که جز سیاهی، چیزی نداره اما دستی نجات گر زندگیش می شه که اون دست ها خودش بیشتر از هرکسی احتیاج به کمک داره...
خلاصه کتاب:
درمورد پسرى به نام شهابه که عاشق دخترى که برادرش خلاف کاره و خانواده شهاب مخالف ازدواج هستن ولى شهاب با ستاره ازدواج میکنه شهاب که پلیس مواد مخدر هست پرونده ناصر در دست شهاب میفته و ناصر متوجه این موضوع میشه و به فکر کشتن شهاب میفته….
خلاصه کتاب:
یاسی دختری زخم خورده از روزگار که هنوز سادگی ومعصومیت کودکیش تو رنگی رنگی شدن آدما دست نخورده ست… اینبار تو موج های کوتاه و بلند دریای زندگیش طوفانی باحضور مردی به اسم حاج یونس به پا میشه، حاج یونسی که میشه کابوس زندگیش تا ویران کنه تموم داشته هاشو حتی نفس کشیدناشو…
خلاصه کتاب:
پدر خورشید ، کارگر کارخونه امیرعلی کیان آراست . اما طی یک حادثه ای ضرر چند میلیاردی به کارخونه می زنه. امیرعلی ادعای خسارت می کنه ، پدر خورشید قادر به پرداخت نیست و امیرعلی که مرد ۳۳ ساله و متاهلی هست، شرط می زاره، پدر خورشید باید خسارت و پرداخت کنه و در صورت قادر نبودن در پرداخت خسارت ، یا باید به زندان بره و یا دختر ۲۰ سالش و به عقدش در بیاره…
خلاصه کتاب:
پدر بهار مسافرکشی است که بدلیل تصادف باعث مرگ پسر جوانش و دو مسافر دیگر و فلج شدن خودش شده بود و برای دیه مجبور شدن خانه شان را بفروشن. و حالا بهار ساکن اتاق ته همان خانه قبلی خودشان است. با مرگ پدرش بهار تنها می شود و بدلیل چشم داشتن پسر صاحبخانه مجبور است به گفته صاحبخونه ش اونجا رو ترک کنه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ملایر بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.