خلاصه کتاب:
خسته از سرپا ایستادن طولانی مدت، قوطی های کنسرو لوبیایی که یکی پس از دیگری میرسند را برمیدارد و داخل جعبه میچیند. کار یک نواختی که مجبور است هر روز از ساعت هفت و نیم صبح تا چهار عصر انجام بدهد! بازدمش را خسته و کلافه بیرون میفرستد. چیه دخترم؟ هی آه می کشی امروز؟ نگاهی به منصوره خانم میاندازد و لبخندی که بی شباهت به پوزخند نیست، تحویلش میدهد. انگار که بخواهد دقودلیاش را خالی کند، میگوید: چیزی نیست منصوره خانوم، خوشی زده زیر دلم!
خلاصه کتاب:
جانان برای تکمیل کردن هزینه دیه و نجات برادرش از اعدام، مجبور به قبول کردن پیشنهاد کاری طوفان میشود. رابطه عاشقانه و پرکششی را با رئیس شرکتش آغاز میکند، اما همه چیز زمانی شروع میشود که طوفان غیبش میزند و بعد از ۲ ماه، درست زمانی که جانان باردار است به خواستگاری خواهر جانان می آید و …
خلاصه کتاب:
این #طحران … #طهران … #تهران را از کف دستم هم بهتر میشناسم. #طحران بزرگ است پر از ماشین، پر از زندگی، پر از کار و پول و نان! #طحران پر است از پارکهای بهغایت دلانگیز، پر از سینما و گالری و جشنواره! #طحران پر است از رنگ و چراغ مرکز خرید، پر از خنده و بی حس سکون! #طهران پر است از دست فروش، پر از کارتنخواب، پر از بیمار! #طهران پر است از ورقفروش، عروسکفروش و تنفروش! #طهران پر است از فقر، پر از غم، پر از تباهی!
خلاصه کتاب:
ماجرای ۳ دوست پاییزِ گیر کرده بین هامون و ساشا ماجرای یک تعرض! بین عشق و نفرت و در آخر انتقام ...! ساشا رییس یک باند که برای اهداف خودش همسر رقیبش رو به غنیمت می بره! همه چیز از آزار دادنی شروع میشه که ریشه در عشق داره!
خلاصه کتاب:
دست هام عرق کرده و هر بار برای پاک کردنش دامنم رو تو مشت مچاله میکنم. دهنم خشک شده و حس میکنم یک قلوه سنگ توی گلوم انداختن. مغزم فرمان میده در رو بزنم ولی قلبم با این کار راضی نیست. نمیدونم تا کی باید جنگ بین احساسات متضادم رو تحمل کنم. آخرش که چی؟ باید این کار رو میکردم…
خلاصه کتاب:
در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درسسسست شب عروسیش! به خونه ای پناه میاره که…
خلاصه کتاب:
درباره ی یه دختر که از یه خانواده متوسطه... دختری که بخاطر زندگی پدرش زندگی خودشو تباه می کنه!! پدر سوگند قصه ما که یه راننده تاکسی سادست به جرم قتل محکوم به اعدام میشه در این بین پسر مقتول شرطی می ذاره که این خانواده به کلی متعجب میشن!! پایان خوش
خلاصه کتاب:
کلمات و قسمش همونجا بین تاریکی صداهامون معلق بود. گاهی اوقات تو این فضا احساس راحتی میکردم ولی سه ماه بود که فقط دچار آشوب میشدم. این فضا بیشتر شبیه یه جای راحت و مناسب برای پنهون شدن شده بود.نه برای من، بلکه برای اون. انگشت هام درد گرفته بودن برای همین بهشون اجازه دادم که یکم آروم بشن، اصلا متوجه نبودم که دارم به این سختی موبایلم رو توی دستم فشار میدم…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ملایر بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.