دانلود رمان مثلث عشقی از کایمون با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سه دوست باهم به آرزوشون میرسن و برای کار به سئول میرن. این وسط اتفاقاتی میوفته که جالب و خوندنیه…
خلاصه رمان مثلث عشقی
بالاخره تونستیم پاسپورتامونو جور کنیم. به ونوس و زارا زنگ زدم و خبر دادم. هرسه نفرمون خیلی خوشحال بودیم. رفتم خونه و شروع کردم به بستن وسایلمون. به خانواده هامون تو لندن خبر دادم و اونا هم خوشحال شدن. من و زارا و ونوس تو منچستر زندگی می کردیم. الانم دوقلوهای افسانه ای رفته بودن خرید. بعد از ۵ سال بالاخره به آرزوی دیرینه و همیشگیمون داشتیم می رسیدیم. بلیطا رو چک کردم.
برای ۲ روز دیگه به سمت سئول_کره ی جنوبی. باورم نمیشد. خدایا واقعا داشتیم می رفتیم اونجا اونم برای همیشه! خب اینم صندلیم. سرمو چرخوندم ونوس و زارا کنارم بودن. _چطوره بچه ها؟؟ جفتشون با لبخند گفتن: _عالـــــیه…وای. بهشون خندیدم و در حالی که می نشستم گفتم: _باورم نمیشه داریم میریم اونجا. زارا دستشو دور گردنم انداخت: _باورت بشه ملودی جونم… داریم میریم سئول… یووووهوووو.
قرار بود اونجا بریم چون از طرف یه شرکت طراحی لباس و فشن برامون دعوتنامه ی همکاری اومده بود. هرسه نفرمون طراحی خونده بودیم. من یه سالی از اون دوتا بزرگتر بودم و یه جورایی سردسته ی گروهمون محسوب می شدم. وارد سالن فرودگاه سئول شدیم بعد از انجام کارای امنیتی و اداری بالاخره وارد شهر شدیم. تونیک آبیم که روی ساپورت مشکی و بوت زیر زانوی مشکی پوشیده بودم با باد تکون می خورد. شالمو هم شل دور گردنم انداخته بودم و موهام آزادانه روی شونم بود….