دانلود رمان غزلواره های دلم از moonshine_parmisa65 با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بهار یه زمانی گل سر سبد دانشکده اشون بوده کسی که کلی هواخواه داشته اما میون این همه هواخواه، چشم بهار به دنبال گل پسر دانشکده اشونه عرفان مستوفی رادمرد و چشم و چراغ دانشکده. بهار و عرفان تو یه روز خیلی قشنگ با هم ازدواج می کنن اما بهار تازه اونجاست که می فهمه زندگی به قشنگی داستان شاه پریون نیست سختی داره و محنت دقیقا تو همین روزهاست که بهار جا میزنه وعرفان می مونه وزخم هایی که از بهار ونااهلیش خورده حالا سال ها از اون روزهای رنگین ودر عین حال پر درد گذشته بهار بدجوری پشیمونه و…
خلاصه رمان غزلواره های دلم
بافت خاکستری رو به دور خودم پیچیدم و روی تک نیمکت گوشه حیاط نشستم و سینه ام رو از هوای زمستونی پر کردم… امروز به نسبت دیروز هوا سردتر شده بود و ساعت بازی بچه ها تو حیاط کمتر از قبل…. سرمو بلند کردم و از بین چشم های سوز نیم نگاهی به خورشید بالاسرم انداختم…. خورشید با وجود سوز زمستونی همچنان پرتکاپو به کارش ادامه میداد.. دو روز از دیدن عرفان می گذشت و من هنوز هم دل و جراتی برای دوباره قدم جلو گذاشتن نداشتم. نگاهم رو به شمشادهای گوشه حیاط دوختم و تصویر عرفان جلوی چشم هام قامت
بست و همون ی اندک توانم رو برای دیدن دوباره اش گرفت… دست هامو تو سینه ام بغل کردم و با طیب خاطر پذیرای سوز زمستونی ای که میون اشعه های گرما بخش خورشید می ورزید شدم دلم می خواست همین امروز به دیدن عرفان برم و طلسم این دیدار رو بشکنم ولی میدونستم جراتی برام نمونده. مغزم فرمان میداد که باید بری که باید دست از این ترس خانمان برانداز برداری.. اما.. حسم.. قلبم… نمیذاشت… نمیذاشت که بالاخره تصمیمم رو بگیرم… با صدای باز شدن پنجره ی کناری ساختون بی خیال سرچرخوندم که صدای سمیرا هشیارم کرد…
-خاله بهار بدو که صبا حالش بد شده. تمام تنم سر شد… صبا…؟ صبا حالش بد شده بود…؟ صبای عرفان..؟ صبایی که چشم و چراغ عرفان بود..؟ عرفانی که با وجود تمام بی حوصلگی هاش برای صبا… باز هم قطعا مثل جان شیرین دوستش داشت..؟ نه..نباید نباید هیچ بلایی سر صبا بیاد مگه یه ادم چند بار میتونه داغ اولاد ببینه ..؟ عرفان قطعا تاب نمی آورد… یه بار دید وشکست یه بار دید و مرد اینبار نه… خدایا صبا نه… صبای عرفان نه… نمی دونم تو عرض چند صدم ثانیه بدنم واکنش نشون داد و به آنی به سمت در ورودی دوئیدم…. حتی خودمم نمیدونم…