خلاصه کتاب:
همهچی با رفتن تنها پناه زندگیم، یعنی برادرم به سربازی، شروع شد. بعد از رفتن محمد، من موندم و مادری که لایق هر اسمی بود، الا مادر. تنها بودم و تنهاتر شدم. بدون اینکه از حقیقتهای پنهانی که تو گذشته نهچندان دور زندگیم اتفاق افتاده بود، خبر داشته باشم. تو بیخبری به زندگی سختم ادامه میدادم، تا روزی که فردی ناشناس وارد زندگیم میشه و به یکباره مانند طوفانی ویرانگر، همهچیز رو به هم میریزه. و من رو با حقیقتی روبهرو میکنه که…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ملایر بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.