خلاصه کتاب:
ترلان دختر یکی از قاضی های معروف تهرانه. برخلاف اون چیزی که توی خانواده ش رسمه اهل درس و مشق نیست و عشق رانندگی داره. در نتیجه ی پاپوشی که براش درست می کنن وارد یه باند می شه. اونجا ازش انتظار دارن کارهایی رو انجام بده که وجدانش قبول نمی کنه. بین دو راهی گیر می کنه... بین زندگی خودش و زندگی دیگران... زمانی که تصمیم قطعیش و می گیره رویارویی با آن نیمه دیگرش مسیر نقشه هاش و عوض می کنه...
خلاصه کتاب:
هانیه که دانشجوی رشتهی ادبیاته از سال اول دانشگاه در برابر اصرار خانواده مبنی بر ازدواج و دیدن خواستگارا مقاومت کرده، تا اینکه بحث خواستگاری حامی پسرعمهاش که تا اون زمان به دلیل خطرناک بودن شغلش از ازدواج سر باز میزد مطرح میشه. هانیه میفهمه که نسبت به حامی یک حس هایی داره. تصمیم میگیره جواب مثبت بده که با خواستهی حامی دچار تردید میشه…!
خلاصه کتاب:
سرگذشت عشق دخترعمو و پسرعموست، باور و خزر باور مردی آرام وصبور، مهربان و حامی، خزر دختری سرزنده وشیطون، روزی که قرار بود این دو نفر بهم برسن یه طوفان باعث جداییشون میشه طوفان تهمت ناروا که باعث جدایی ده ساله این دو دلداده میشه، الان بعداز ده سال خزر برگشته تا این فاصله رو برداره…
خلاصه کتاب:
کامیار مرد اتو کشیدهای که وسواسش اولین چیزی هست که ازش به یاد میارن! ناف بریدهی دخترعموش هست که هیچ علاقهای نسبت بهش احساس نمیکنه، کیمیای عاشق! اما در این بین که کامیار سعی در وقف دادن خودش با شرایط و کیمیا داره، اتفاقی میافته که همهچیز رو متوقف میکنه... البته در درونش! این اتفاق، نمیتونه یک دختر دوستداشتنی باشه؟!
خلاصه کتاب:
متفاوت بودن سخته. این که متفاوت باشی و مجبور شی خودتو همرنگ جماعت نشون بدی سخت تره. مایک پسریه که با همه اطرافیانش فرق داره… انسان نیست… بلکه گرگینه اس. همین موضوع باعث میشه تنها تر از سایر انسان ها باشه ولی یه مشکل دیگه هم وجود داره… مایک حتی با هم نوعان خودش هم فرق داره… تفاوتی عجیب و شوم. چیزی که…
نام کتاب: شکارچیان مخفی جلد اول مجموعه دو جلدی گرگ زاده الن
خلاصه کتاب:
گیسو دختری که پدرو مادرشو ازدست میده با دزدی روز خودشو شب میکنه و با گندم خواهر ۹ ساله اش زندگی میکنه… پدرو مادر گیسو که توی تصادف فوت میکنن و ازقضا مقصر شناخته میشن… داریوش که پسرشو دراثر این تصادف از دست داده گیسو رو پیدا میکنه و ازش یا دیه میخواد یا گندم رو… توی این گیرو دار زندگیش، با امیر سام روبه رو میشه و مشکلاتش دوبرابر میشن…
خلاصه کتاب:
قلبم درد میکرد، من امشب دوبار شکستم… یک بار برای رادین شکستم و یکبار برای آرادم! اما درد خودم رو فراموش کرده بودم، چون آراد مهم ترین شخص زندگیم بود حتی از خودم مهمتر. بغض کردم، آخ که من چقدر احمقم! کاش وقتی که میدونستم یکی دیگه رو دوست دارم هیچوقت به آیهان امید واهی نمیدادم…! بغضم رو پس زدم و با صدایی که به زور به گوش خودم هم میرسید، گفتم: – آیهان ما نمیتونیم ادامه بدیم! یعنی…چطور بگم….ما امتحان کردیم! ولی نشد… نتونستیم!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ملایر بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.