دانلود رمان دانشجوی سال از cold_summer با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رمان دانشجوی سال مخصوص شماست، اما این رمان متفاوته، مثل همه رمانای کلکلی نیست که دختر پسر به هم برسن بلکه تا آخر از هم متنفر میمونن و کلی کلکلو دعوا برین بخونین، اول این رمان یکم چرته و حوصله سر بر اما وقتی بری پارت های بعد امکان مرگ زیاده چون از خنده می میری…
خلاصه رمان دانشجوی سال
یه نفس عمیق کشیدم. یونا: ایان بود فردا می خواد با نامزدش بیاد قراره برم دنبالشون. امیلی:واقعا دلم می خواد بدونم کی حاضر شده این عتیقه رو تحمل کنه. یونا: منم همینو می خوام بدونم. همون لحظه سفارشامون رسید.ادوین تا تونسته بود سفارش داده بود. یونا:ادی تو همه این غذاهارو می خوری؟! یا فقط چون مهمون منین انقدر سفارش دادی؟ ادوین:چون مهمون توایم. یونا:میترکی بشر به جیب من رحم نمی کنی به خودت رحم کن. ادوین:میگن مفت باشه کوفت باشه.
سری به نشونه تاسف تکون دادم چیزی نگفتم.شروع کردم به خوردن. بقیم همه مشغول بودن. تا آخر غذا هیشکی حرف نزد. بعد تموم شدن غذامون من رفتم حساب کردم برگشتم پیش بچه ها. یونا: خوب کجا بریم؟ امیلی: شهر بازی خیلی وقته نرفتیم. یونا: من حرفی ندارم نظر شما چیه؟ به بقیه نگاه کردم همه موافقتشونو اعلام کردن. سوار ماشین ها شدیم. امیلی:پیش به سوی شهر بازی. دستشو برد سمت ضبظ و روشنش صداش زیاد کرد شروع کرد به همخونی همراه با خواننده.
لبخندی زدم بهش نگاه کردم برگشت سمتم وقتی دید دارم نگاش می کنم سرمو برگردوند سمت جلو. با خنده رومو ازش برگردوندم. پشت چراغ قرمز وایسادم که یه ماشین که دوتا پسر توش بوون کنارم وایساد. امیلی صدای ضبط کم کرد: امیلی: باهاشون کورس بزاریم؟ ادوین با ذوق گفت: ادوین:اره اره کورس بزار پوزشونو بمال به خاک. تازه هیجانم داره. یونا: الان می خوایم بریم شهر بازی اون جا به اندازه کافی می تونین هیجان تجربه کنین. امیلی قیافشو مظلوم. کرد زول زد بهم به چشاش خیره شدم…